جدول جو
جدول جو

معنی نگین سای - جستجوی لغت در جدول جو

نگین سای
حکاک. (منتهی الارب) (تفلیسی) (السامی). حکاک مهر و جواهرتراش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نگین دان
تصویر نگین دان
جای نگین، انگشتری
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
عمل نگین سای. حکاکی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نوعی از سار باشد و آن پرنده ای است سیاه رنگ و برپشت نقطه های سفید دارد. (برهان) (آنندراج). نام جانوری است سیاه رنگ که بر پشت آن نقطه های سفید باشد و آنرا سار و ساروج نیز گویند. (جهانگیری) :
گهی به بینی چوپشتباز گشته خشین
گهی منقطه بینی چو پشت سنگین سار.
عنصری.
چو پشت سنگین سار است شکل لالۀ او
چکان بسان نقطهای پشت سنگین سار.
ازرقی.
رجوع به سنگی سار شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
آنکه دست و پای وی از جای نتواند جنبد. (از آنندراج) :
خارخار شوق اگر صائب سبکدستی کند
خاک سنگین پای را با باد هم تک میکند.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نگین خانه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). جای نصب کردن نگین در انگشتری. آن جای از انگشتری که نگین در آن نشانند:
زمرد و گیه سبز هر دو یک رنگند
ولیک از آن به نگین دان برند و زین به جوال.
ازرقی.
نگین دان او را چه زود وچه دیر
گهی کرد بالا گهی کرد زیر.
نظامی.
، انگشتری. (فرهنگ فارسی معین).
- نگین دان زمرد (زبرجد) ، یعنی ماه، و بعضی کنایه از فلک گویند، و اول اصح است، چنانکه نظامی گوید:
مه که نگین دان زبرجد شده ست
خاتم او مهر محمد شده ست.
و حکماگویند رنگ ماه سبز است بنابراین او را نگین دان زبرجد گفته اند. (از رشیدی)
لغت نامه دهخدا
انگشتری: زمرد و گیه سبز هر دو هم رنگ اند ولیک زین به نگین دان کشندوزان بجوال. (ارزقی)
فرهنگ لغت هوشیار
از انواع گوشواره
فرهنگ گویش مازندرانی